کد مطلب:225278 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:246

بیان اخباری که از حضرت رضا و دیگران در باب شهادت آن حضرت وارد است
در عیون اخبار از ابوالصلت عبدالسلام بن صالح هروی مروی است كه گفت از حضرت امام رضا علیه السلام شنیدم می فرمود: «انی ساقتل بالسم مظلوما و اقبر الی جنب هارون و یجعل الله عزوجل تربتی مختلف شیعتی و اهل بیتی فمن زارتی فی غربتی وجبت له زیارتی یوم القیمة و الذی اكرم محمدا صلی الله علیه و آله بالنبوة و اصطفاه علی جمیع الخلیقة لا یصلی احد منكم عند قبری ركعتین الا استحق المغفرة من الله عزوجل یوم یلقاه و الذی اكرمنا بعد محمد صلی الله علیه و آله بالامامة و خصنا بالوصیة ان زوار قبری لا كرم الوفود علی الله یوم القیمة و ما من مؤمن یزورنی فتصیب فی جهته قطرة من السماء الا حرم الله عزوجل جسده علی النار.»

بدرستی كه زود است كه من شهید می شوم به زهر جفا در حالتی كه مظلوم و ستم دیده شده باشم و در پهلوی گور هارون مدفون می گردم و خداوند عزوجل خاك قبر مرا زیارتگاه شیعیان من و اهل بیت و كسان من می گرداند پس هر كس زیارت كند مرا در غربت من واجب می شود مر او را كه مرا در قیامت زیارت نماید و سوگند به آن كس كه محمد صلی الله علیه و آله و سلم را به مقام منیع پیغمبری مكرم ساخته او را بر جمیع آفریدگان برگزیده است هیچ كس از شما در كنار مرقد من دو ركعت نماز نمی گذارد مگر این كه روزی كه خداوند را ملاقات می نمایند شایسته ی آمرزش خداوند می شود و سوگند به خدائی كه مكرم گردانید ما را بعد از محمد صلی الله علیه و آله به مقام رفیع امامت یعنی بعد از رسول خدا و مقام و منزلت نبوت خاصه آن حضرت شأن ما و مقام امامت از تمام خلق جهان و مقامات علیه نبوتی و ولایتی دیگران برتری دارد و اختصاص داده است ما را به وصایت كه این رتبت نیز بر سایر اوصیا تقدم



[ صفحه 134]



دارد بدرستی كه ز ایران قبر من از تمام كسانی كه روز قیامت به حضرت احدیث وفود نمایند مكرم تر هستند و هیچ مؤمنی به زیارت من روی نیاورد كه در راه زیارت من زحمت یك قطره باران بیند مگر این كه خداوند عزوجل جسدش را بر آتش حرام گرداند.

راقم حروف گوید ازین كلام آن حضرت كه برای تعیین ثواب زیارت می فرماید زیارت من برای زایر من در این جهان در قیامت واجب می شود چون تأمل شود معلوم می شود كه برترین اجور اخروی زیارت خود آن حضرت است در آخرت چه تمام مثوبات و ادراك اجر و مزد بزرگ اخرویه و جنتیه و رضوانیه و غیر از آن در تحت آن و ضمن آن است از آن است كه در حدیث وارد است كه هر كس حسین علیه السلام را در كربلا زیارت نماید چنان است كه خدای را در عرش خدا زیارت كند.

و ازین پیش در ذیل خبری كه از حسن بن جهم بعد از غلبه ی آن حضرت بر تمام علمای ادیان و متكلمین جهان در محضر مأمون و آن تكریمات و توقیرات مأمون نسبت به آن حضرت و خرسندی حسن و خبر دادن آن حضرت به حسن كه فریب این اقوال و افعال مأمون را مخور كه بزودی از روی ظلم و ستم مرا شهید می نماید به شهادت یافتن آن حضرت اشارت شد.

و دیگر در بحار و امالی سند به هروی می رسد كه گفت از حضرت امام رضا علیه السلام شنیدم می فرمود «والله مامنا الا مقتول شهید» سوگند با خدای هیچ یك از ما اهل بیت نیست مگر این كه كشته بشهادت است یعنی كشته می شود و شهید كشته شده نه به عنوان دیگر شدنها. عرض كردند یا ابن رسول الله كدام كس تو را شهید می گرداند فرمود:

«شر خلق الله فی زمانه یقتلنی بالسم ثم یدفننی فی دار مضیقة و بلاد غربة الا فمن زارنی فی غربتی كتب الله عزوجل له اجر مأة الف شهید و مأة الف صدیق و مأة الف حاج و معتمر و مأة الف مجاهد و حشر فی زمرتنا و جعل فی الدرجات العلی من الجنة رفیقا» بدترین خلق خدا در زمان من مرا شهید می نماید به زهر



[ صفحه 135]



پس از آنم در داری مضیقه دور از دیار مدفونم خواهد كرد همانا هر كسی مرا در آن غربت زیارت نماید خداوند تعالی می نویسد برای او مزد صد هزار شهید و صد هزار صدیق و صد هزار حج گذارنده و عمره سپارنده و صد هزار جهاد كننده و در زمره ی ما محشور می شود و در درجات عالیه بهشت رفیق ما باشد.

راقم حروف گوید ازین پیش در طی این كتب مباركه كه گاهی اشارت رفت كه امام علیه السلام می فرماید خداوند بیافرید ما را از نور عظمت خودش پس از آن صورت بخشید خلق ما را از طینت و گلی مكنون از زیر عرش پس این نور را در آن طینت ساكن گردانید و هم چنین در ذیل خبر امیرالمؤمنین علی علیه السلام «ان لله نهرا دون عرشه و دون النهر الذی دون عرشه نور من نور و ان فی حافتی النهر روحین مخلوقین روح القدس و روح من امره و ان لله عشر طینات خمسة من الجنة و خمسة من الارض ففسر الجنان و فسر الارض ثم قال ما من نبی و لا من ملك من بعده جبله الا نفخ فیه من احدی الروحین و جعل النبی من احدی الطینتین».

راوی می گوید در حضرت ابی الحسن اول یعنی كاظم علیه السلام عرض كردم جبل چیست یعنی این لفظ كه در این حدیث شریف وارد است «فقال الخلق غیرنا اهل البیت فان الله عزوجل خلقنا من العشر طینات و نفخ فینا من الروحین جمیعا فاطیب بها طیبا» و به روایت دیگر فرمود «طین الجنان جنة عدن و حنة المأوی و النعیم و الفردوس و الخلد و طین الارض مكة و المدینة و الكوفة و بیت المقدس و الحایر».

و حضرت صادق در متمم حدیث سابق می فرماید «فكذا» و به روایتی «فكلنا نحن خلقا و بشرا نورانیین لم یجعل لاحد فی مثل الذی خلقنا منه نصیب و خلق ارواح شیعتنا من طینتنا و ابدانهم من طینة مخزونة مكنونة اسفل من ذلك الطینة و لم یجعل الله لاحد فی مثل الذی خلقهم منه نصیبا الا للانبیاء صلوات الله علیهم و لذلك صرنا نحن و هم الناس و صار سایر الناس همجا للنار».

و هم در خبری دیگر از ابوعبدالله علیه السلام مروی است «ان الله خلقنا من علیین



[ صفحه 136]



و خلق ارواحنا من فوق ذلك و خلق ارواح شیعتنا من علیین و خلق اجسادهم من دون ذالك فمن اجل ذلك القرابة بیننا و بینهم و قلوبهم تحن الینا» و ازین پیش در كتاب احوال ائمه هدی سلام الله علیهم مذكور شد كه می فرمایند شیعیان ما از فاضل طینت ما یا ارواح ایشان از طینت ما خلق شده است و علمای محققین روزگار در معانی این اخبار بیانات وافیه دارند و در باب این طینات عشره و این نهر و روحین و علیین شروح مفصله ذكر نموده اند كه بعضی از آن جمله در طی این كتب مباركه سبقت نگارش یافته است و بعضی در مقامات مناسبه مذكور می شود و بعضی گفته اند گویا علم انبیاء را به نهر تشبیه كرده اند بواسطه مناسبتی كه در میان آنها است در این كه یكی ماده ی حیوة روح و آن دیگر ماده ی حیوة جسم است و نیز تعبیر به نور نموده اند به واسطه اضائت و فروغ آن و تعبیر نموده اند آنان كه فرودتر از ایشان هستند از جماعت علما را به نور نور زیرا كه نور علم ایشان از نور ائمه هدی علیهم السلام است و چنان كه دو كناره و دیواره ی نهر حافظ آب است و در نهر و بر آب احاطه دارند تا به مستقر خود بگذرد همین حكم را دارد قلب نبی و ولی در ماء الحیوات ابدی علم و طیبات جنانیه توضیح مقام است كه هر پیغمبری و هر ملكی را كه خدای تعالی بیافرید یكی از این دو روح را در وی مقرر ساخت.

معلوم باد چنان كه در حدیث حضرت ابی عبدالله علیه السلام وارد است «الحجة قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق» یعنی حجت خداوندی پیش از خلقت مخلوق و با مخلوق و بعد از مخلوق می باشد.

جناب حكمت مآب صدر المتألهین رفع الله تعالی درجاته فی صدر جناته می فرماید فایده ی این حدیث رفع توهم پاره ای نفوس عامیه است كه پندار كرده اند ذوات كامله و نفوس عالیه و انوار شامخه محض اهتداء این خلق آفریده شده اند حتی این كه گمان برده اند آخر درجه مراد و فایده در وجود عالی انتفاع سافل است مثلا ایجاد انبیاء عظام حتی عقل كل محض راه نمائی به این مخلوق است و بس و حال این كه این امر نه چنان است كه ایشان گمان برده اند زیرا كه غایت



[ صفحه 137]



همیشه از دوالغایة اشرف است و آن چیزی كه به واسطه ی او و طفیل وجود او چیزی دیگر موجود شده است البته این شی ء از آن چه مایه ی ایجاد وی شده است پست تر است و منزلتش از منزلت او فرودتر است و این توهم مانند همان توهم است كه پندار می نمایند حركات افلاك و دوران شمس و قمر و نجوم و سعی آنها لیلا و نهارا همه از برای آن است «تا تو نانی به كف آری و به غفلت نخوری» و محض آن است كه سافلات از حیوان و نبات و جماد به واسطه ی وقوع اشعه ی آنها بر این مواد و حصول فصول اربعه و اختلاف ازمنه برای انصلاح احوال بقاع و بلاد است و نه چنین است بلكه این جمله همه مسخر به امر خدا و مقید بر نام تقدیر است و این حركاتی كه می نمایند برای عبادت و اطاعت و پرستش خدا و تقرب به حضرت كبریا و تسبه به مقربین آستان رب العالمین است.

و ضمنا ازین حركات این افلاك و نجوم سافلات بالتبع سودمند می شوند نه این كه مقصود بالذات از وجود افلاك و حركات آن ها و دوران نجوم سودمندی سافلات است حكم انبیاء و هداة و حجج نیز همین صورت را دارد نه چنان است كه غرض و غایت در وجود ایشان فقط اصلاح حال امم باشد بلكه غرض و غایت چیزی كه به مراتب عالی تر از این وجوه است و آن عبارت از قرب به حضرت معبود و وصول به لقاء یگانه مسجود محمود است لكن در ضمن این امر مترتب می شود بر آن افعال ایشان كه به دستیاری آن به حضرت یزدان تقرب حاصل می نمایند اهتداء و راهنمائی است به راه نجات خودشان و فایز گردیدن به سعادات خودشان به درجه حصول می رسد.

و نیز می گوئیم وجود شی ء بر دو قسم است یكی وجود آن شی ء است فی نفسه لنفسه یعنی فایده اش برای خودش می باشد و تعدی به غیر از خودش نمی نماید قسم دوم وجود اوست فی نفسه لغیره یعنی در نفس خود از برای غیر از خود است و قسم دوم مثل اعراض و صور مادیه است چه وجودات آن ها فی انفسها هی بعینها لموضوعاتها و موادها و قسم اول مانند جواهر مفارقه است ولكن گاهی عارض می شود برای آنها وجود نسبی مثل این كه برای نفس دو وجود است یكی وجودش برای خودش



[ صفحه 138]



می باشد و آن وجود حقیقی نفس ناطقه است و دیگر وجود آن است برای بدن و آن وجود نسبی است و هو نفیستها و تدبیرها له و هر وقت رشته ی علاقه اش ازین بدن عنصری قطع شد نفیست آن از بدن زایل می شود لكن ذات و حقیقت آن همیشه باقی است زیرا كه وجود نفس ناطقه از حیثیت بسی غیر از وجود حقیقی او است به خلاف اعراض و صوری كه وجودات حقیقیه ی آن بعینها وجود نسبی است «فاذا زالت عن المح بطلت».

و چون این مطلب را دانستی می گوئیم وجود نبی و ولی و امام حجت از برای خلق اضافه عارض او است و ذات او از این حیثیت با خلق می باشد و چون این خلق نباشند حجت از برای ایشان نیست لكن از حجت نبودن و برای خلق لازم نیست كه موجود فی حد ذاته نباشد بلكه ذوات حجج الهیه به واسطه ی این كه ذات های ایشان از مواد و جسمانیات مرتفع و بلندتر هستند در حد حقایق و ذوات خودشان باقی به بقاء الله تعالی می باشند پس از حیثیت و این منزلت قبل از تمام آفریدگان هستند از جهت این كه واسطه در ایجاد خلق می باشند و بعد از خلق خواهند بود از حیثیت بودن آن ذوات مقدسه از غایاتی كه انتهای جسمانیات به آنها است و با خلق می باشند برای این كه برای خلق حجت باشند و نیز خلق را نور و فروزی باشند كه آفریدگان به نور وجود مبارك ایشان در ظلمات حالات خودشان به طریق آخرت و سبیل قدس راه یابند.

جناب صدرالمتألهین بعد از این بیانات لطیفه می گوید پس به فهم و نمی بینم تو را كه بفهمی زیرا كه تو نه از طیارین و نه از سیارین هستی پس خدای را بخوان و به حضرتش تضرع نما و به لطف و رحمتش امیدوار باش تا از جمله ی محبوسین مقیدین در سجن تعلق به حبل تقلید نباشی «انه لطیف رحیم بمن دعاه و مستجیب لمن ناجاه».

بنده ی حقیر گوید اگر چه بعد از بیانات حكمت سمات ملكوتی جهات حضرت صدرالمتألهین اعلی الله منازله فی علیین برای امثال كوتاه نظران ضعیف



[ صفحه 139]



الادراك اظهار عقیدت كردن بسیار سخیف و ركیك است معذلك مستمدا با نفاسه القدسیة و اكنافه الملكوتیة جسارت می رود كه همان طور كه خلقت ذوات كامله و نفوس علیه و انوار شامخه را نبایستی انحصار به انتفاع موجودات سافله داد بلكه ایشان را شئونات و مقامات عالیه ی دیگر است كه آنچه ما فرض می نمائیم بالتبع آن است هم چنین نفس ناطقه و روح انسانی و گوهر عقلی كه در قالب انسانی قرار داده اند فقط برای ترقی و نمو این بدن عنصری و آخشیج متضاد كه مدل بر زوال و فناء است نیست بلكه برای دگر كارت آورده اند بلكه جمادات و نباتات و حیوانات غیر ناطقه هم كه دارای ارواح دیگر و ارواح آنها از مقامات عالیه ی دیگر است برای همان كه ما به تصور می آوریم مخلوق نشده اند و شأن روح كه محلش از عالم جسمانیات بالاتر است از آن والاتر است كه در محلی تنزل نماید و اسیر و دستگیر و مظلوم و حقیر بماند و از مراتب نورانیت به مساقط ظلمانیت گرفتار گردد و پس از مدتی كه از آن چاهسار ظلمانی به مراكز روحانی عود نماید هیچ ظهور و بروزی در وی نباشد و نزد ارواح مكرمه و امثال مقدسه و همالان و مجاوران خود خجل و منفعل و فی نفسها منزجر و منكسر باشد البته از عدل خداوند لایزال دور است كه چیزی را از مقام عالی به دانی بكشاند و فوایدی در تنزل او ندهد و پس از مدتی مهاجرت از مراتب عالیه و حبس در منازل سافله بازگرداند پس به ناچار خدای تعالی در این روح كه مأمور به مراتب عنصریه و دنیویه می شود به واسطه ی لیاقتی كه او را در پیشگاه ایزدی از حیثیت عبادت و اطاعت یا آنچه خدای می داند نسبت به امثالش حاصل شده است مزیتی قرار داده است كه شایسته ی رجوع خدمت و تكمیل و ترقی پاره ای موجودات شده است و البته بعد از آن كه مأمور شد فواید این مأموریت مجهول نمی ماند و روزی خواهد رسید كه بسی اجزای سفلیه و عناصر ارضیه را از مقارنت و مجاورت و مصاحبت خود اگر چه متدرجا و قرنا بعد قرن و نقلا بعد نقل هم باشد چنان لطیف و آسوده از كثیف گرداند كه شایسته ی دیدار عرشیان و محسور فرشیان نماید و از تفضلات ایزدی و اراده ی خداوندی از ناسوت



[ صفحه 140]



به ملكوت رساند و در پیش امثال خود مباهی شود بلكه مغبوط آن ها شود لكن در ضمن این مسئله و این ترتیب بالتبع امور جسمانیه نیز در حال دوران آید و اسباب ترقی و نمای بدن كه در خوردن و خفتن و حركت و سكون و آشامیدن و قوای نفس نامیه ی حیوانیه ی نباتیه جمادیه ی طبیعیه دخیل آن است فراهم شود اما ارواح و ابدان شریفه ی لطیفه ی علویه ی ازلیه و ابدیه ی حضرت خاتم انبیاء و ائمه ی هدی صلوات الله علیهم را بر حسب حقیقت مشابهت و مجانستی با این ارواح و ابدان و عقول و نفوس و انوار و اسرار نیست همین طور كه ارواح را با این اجساد عوالم جسمانیات مماثلتی نیست و معالم سماواتی غیر از ارضی است صد هزاران هزارها در میان ارواح ائمه بلكه ابدان حقیقی ایشان و دیگر ارواح تفاوت و ارتفاع است ازین است كه در اذیال احادیث مذكوره می فرمایند خداوند ما را از علیین بیافرید یعنی بدنهای ما را از مقامات بسی عالی كه توصیفش را برای شماها نمی شاید و كیفیت آن را افهام و عقول ذوی الافهام و العقول ادراك نمی تواند نمود بیافرید و ارواح ما را از مكانی برتر از علیین خلق نمود و ارواح شیعیان ما را از علیین بیافرید و اجساد شیعیان ما را از مكانی فرودتر از علیین خلق كرد پس به جهت این یعنی به علت این كه اجساد ما و ارواح ایشان مخلوق از علیین و اجساد ایشان فرودتر از علیین و این قرابتی كه بواسطه قرب مكان ارواح ایشان با اجساد ما پیدا كرده است مایل و مشتاق بما می باشند.

و در این جا باید دانست كه علیین را درجات عالیه ی كثیره است كه خدای داند چه مقدار درجات و علو هر یك به دیگری به چه میزان است پس نه چنان باید گمان كرد كه ارواح شیعیان اگر از علیین باشد می تواند با اجساد ائمه صلوات الله علیهم كه اجسام نورانیه هستند متقارن هستند بلكه خدای داند تفاوت چیست و این كه فرمود ارواح ما را از مكانی ارفع از علیین كه به عقیدت پاره ای عالم ملكوت و فوق آن عالم جبروت است و حال این كه این هم از روی فهم سخن گوی است و آیا مطابق با حقیقت باشد یا نباشد بیافریدند آن چه مكان است و حال این كه بیرون



[ صفحه 141]



از عالم زمان و مكان است و این كه فرمود اجساد شیعیان ما را از مكانی اسفل از علیین آفریده كه بعضی به عالم شهادت تعبیر كرده اند همچنان خدای داند كه مقدار این فرودتری چیست و كجا است.

چیزی را كه می توان متشبث شد و این هم بسی ذی شأن و موجب رستگاری و رو سفیدی و سرافرازی هر دو جهان است این است كه بگوئیم شیعیان ایشان را آن حالت اتصالی كه به حضرات سامیات و عتبات عالیات و تقرب به ایشان و تفوق بر دیگران است برای سایر طبقات خلق نیست و در خود شیعیان نیز بر حسب تفاوت عقاید و مراتب ایمانیه حالت ترقی و تنزل و اتصال تفاوت بسیار دارد

و این كه در حدیث دیگر فرمود خداوند ما را از نور عظمت خود بیافرید مجلسی اعلی الله مقامه در شرح اصول كافی در شرح این خیر می فرماید «من نور عظمته» یعنی از نوری كه دلالت بر كمال عظمت و قدرت خداوند می فرماید.

و پاره ای ناظران در این خبر تفسیر كرده اند «ثم صور خلقنا بخلق ابدان اصلیه» این انوار طاهره مجلسی می فرماید و آنچه مرا گمان است این است كه مراد به تصور خلق ایشان آن است كه خداوند تعالی بیافرید برای ایشان اجساد مثالیه شبیه به اجساد اصلیة «فهی صور خلقهم و مثاله» پس دلالت می نماید بر این كه برای ایشان اجساد مثالیه بوده است قبل از تعلق ارواح مقدسه ایشلان به اجساد مطهره ی ایشان «و بعد مفارقتها ایاها بل معها ایضا» چنان كه برای ما بعد از موت ما اجساد مثالیه ایست كه ارواح ما به آن تعلق می گیرد و به این تأویل بسیاری شبهات وارده بر اخبار منحل می شود و دلالت بر این معنی می نماید قول آن حضرت كه فرمود پس بودیم خلقی و بشری نوریین پس خلق برای روح و بشر برای جسد مثالی است چه جسد مثالی در صورت بشر است و بودن خلق و بشر هر دو نورانی بنابر بودن هر دو است دو جسم لطیف منور از عالم ملكوت بنابر بودن روح جسم و بنابر آن قول كه روح مجرد است كنایت از خلوت از ظلمت هیولانیه و قبول آن مر انوار مقدسه و افاضات ربانیه «فی مثل الذی خلقنا» یعنی خلق ارواحنا منه است و كلام آن حضرت «من طینتنا» یعنی «من طینة اجسادنا»



[ صفحه 142]



و بعضی از فضلا گفته اند تعلق تصویر به ابدان بدون با این كه ارواح نیز اجسام هستند مبنی بر آن است كه ابدان را مردمان می بینند بر خلاف ارواح كه آنها مانند ملائكه و جن مرئی نیستند و طینت به معنی ماده است و كلام آن حضرت «من تحت» بدل از طینت است و «تحت العرش» عبارت از علیین است و عرش در این جا عبارت از اعلی علیین است.

و كلام آن حضرت «فاسكن» مبنی بر این است كه ارواح اجسام است كه تواند سكون و استقرار در چیزی و مظروف ظرفی واقع شود و لفظ «ذلك النور» به معنی مخلوق از نور عظمت خداوندی است و «فیه» یعنی «فی خلقنا» و كلمه «كذا» خبر مقدم و «نحن» مبتداء است چه در بعضی نسخ به جای «فكلنا كذا» نوشته شده است و «خلقنا» منصوب به الاختصاص و بشر به معنی انسان واحد و جمع در آن یكسان است و «نورانی» نسبت به نور و الف و نون برای مبالغه است و الا «نوری» گفته می شود. و كلام آن حضرت «و لم یجعل الله» كلمه استیناف بیانی است و این عبارت دلالت بر آن دارد كه حضرات ائمه علیهم السلام بر انبیای عظام سلام الله علیهم افضل بلكه اشارت به آن دارد كه شیعیان با پیغمبران سلف مساوی هستند و مراد به كلمه «الناس» اول حقیقت انسانیت و ناس دوم آن چیزی است كه در عرف عام اطلاق انسان بر آن می شود و «همج» به كسر به معنی ذباب و مگس كوچك مانند پشه است كه بر صورت گوسفند و دراز گوش می نشیند و شاید آن حضرت دیگر كسان را به واسطه ازدحامی كه دفعة واحده بر هر ناعقی و بانگ بر كشنده و شبانی ازدحام می نمایند و به ادنی سببی از وی روی برمی تابند یعنی به واسطه عدم شعور و تدبر و تفكر مانند گوسفند و امثال آن هر كجا صدائی برخاست بدن مقدمه و علت حاضر می شوند و هم چنان به مختصر جهتی بدون تعقل و تأمل بازمی گردند و اگر بپرسند نه سبب رفتن و نه دلیل باز شدن را می دانند و با مگس ریزه و پشه كوره تفاوت ندارند و این چنین كسان در خور نار آفریده شده اند و عاقبت كار ایشان نیز مصیر به سوی آتش است.



[ صفحه 143]



راقم حروف عرضه می دارد این كه در حدیث دوم فرمود خداوند ما را از نور عظمت خود بیافرید باز نموده شد كه این نور مبارك را نه نسبت به عرش و نه به علیین نه به ملكوت و نه به حبروت و نه به دیگر اماكن و محال كه ما می دانیم و می گوئیم می توان داد بلكه خداوند داند كه چیست و كی و كجا و چه زمان و مكان است و این كه فرمود و از آن پس تصویر ابدان ما را از طینت مخزونه ی مكنونه تحت عرش فرمود بازنموده می شود كه چه مقدار مدتها و ازمنه ی لطیفه كه آیا اولی برای آن هست یا نیست در عالم نورانیت و روحانیت بوده اند چنان كه در بعضی احادیث سابقه فرموده اند ما اشباح نورانی بوده ایم و این نورانیت و روحانیت كه ایشان را سوای آن است كه بسایر مخلوق نسبت دهند «زین حسن تا آن حسن فرقی است ژرف»

و حالا ببینیم مقصود ازین كه بر مطلق ارتفاع دلالت دارد و برتری بر سایر جهات را می رساند علییون است یا غیر از آن است آن نیز بر ما معلوم نیست و علام الغیوب داند و این كه فرمود ما خلقی و بشری نورانیین بودیم یعنی مخلوقی هستیم نورانی روح و بشری نورانی و از لفظ بشر نورانی استنباط می شود كه ابدان شریفه ی ایشان نیز غیر از سایر ابدان است و صورت بشری ایشان غیر از سایرین است بلكه بدن مبارك ایشان و اجساد شریفه ی ایشان نیز نورانی و بر سایر ارواح لطیفه تفوق دارد و الطف از آن است چه از آن كه فرمود تصویر خلقت ما از طینت و ماده ی مخزونه مكنونه ی علیین یا برتر از آن است می رساند كه دارای چه رتبت و منزلت هستند و در آن عوالم كه قابل این طینت كه خمیر مایه ی سایر مخلوق است نتواند بود زیرا كه عوالم روحانیت و نورانیت است سایر مواد را در آنجا راهی نیست.

پس معلوم شد خلقت ائمه علیهم السلام با دیگر مخلوق مساوی نیست و از مركز لاهوت هستند و اگر جز این بودی با نور الانوار مطلق و حضرت حق ارتباط و با انوار خاصه ی الهی اختلاط نمی جستند ازین است كه هیچ كس نتواند مدعی شد كه امام را به حقیقت در نظر آوده است و از این است كه مصاحبین پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم نتوانستند از شمایل آن حضرت خبر دهند چه آن روح كه تواند ادراك آن روح و نور بشری آن حضرت و



[ صفحه 144]



اوصیای آن حضرت را نماید در قوه ی باصره بلكه عاقله ی دیگران نبود و ازین است كه پیغمبر علی و علی پیغمبر می شود و اگر اجسام ایشان مانند دیگر اجسام مخلوقات بود این گونه اتحاد چگونه امكان یافتی و اگر آن طینت مخزونه مكنونه در حكم طینت دیگران بودی چگونه لایق آن شدی كه مسكن نور عظمت خدائی گردیدی و از چه آن طینت نسبت به آن محل یافتی و مخزونه و مكنونه شدی.

و ازین مسئله گذشته نفرموده است این طینت و ماده از كجا و چه هنگام است همین قدر علییون یا هر مقام دیگر را كه خود می دانند شرف بخشیده اند كه مخزن این طینت مبارك است پس منشأ آن از محلی خواهد بود كه صد هزاران عرشش فرش و صد هزاران علیینش پست ترین محلی متحیر و مسكین است مگر نه آن است كه حضرت صادق علیه السلام فرمود خدای را مافوق عرش صد هزاران قندیل است كه عرش و سموات و فرش و بهشت و دوزخ و تمام آفریدگان در میان یكی از آنها است و البته آن حضرت می داند در سایر قناویل چیست و در تصرف و توجه كیست پس اگر ارواح ایشان از محلی بود كه مذكور می شود یا طینت ایشان از آن جا بود كه تصور می نمایند با این قنادیل چه ارتباطی و به آن اقاویل چه آشنائی می داشتند.

ازین است كه می فرماید حداوند تعالی برای احدی مانند این خلقتی كه برای ما هست و ما را بیافریده نصیبی نگذاشته است یعنی این مقام روحانیت و نورانیت و طینت و جسمانیت ما را به هیچ مخلوقی عنایت نفرموده و این لیاقت را مخصوص به ما گردانیده است و این كلمه جامعه شامل انبیاء عظام نیز می باشد و می فرماید ارواح شیعیان ما را از طینت ما آفریده است اگر طینت ایشان و ابدان حقیقه ی ایشان بر تمام ارواح برتری نداشت و الطف و اشرف و نور خاص الهی نبود چگونه ارواح شیعیان ایشان را كه موافق كلام رسول خدای صلی الله علیه و آله مانند انبیای بنی اسرائیل و به روایتی افضل هستند از طینت ایشان خلق می شد پس به ناچار باید طینت ایشان انور و اشرف از ارواح ایشان باشد و می فرماید ابدان شیعیان ما را خداوند تعالی از طینت مخزونه مكنونه فرودتر ازین طینت كه بعضی به عالم شهادت



[ صفحه 145]



تعبیر كرده اند خلق فرمود پس معلوم شد طینت ایشان نیز غیر از طینت سایر مخلوق است در آن نیز عالم روحانیت و روحانیت است و اگر جز این بودی آثار و اخباری كه از شئونات عوالم قدسیه و ملكوتیه است از ایشان ظاهر نشدی و «سلمان منا اهل البیت» نمی فرمود.

و ازین است كه می فرماید این نصیبی كه در خلقت ایشان عنایت شده است جز به پیغمبران بهره نرسیده است ازین است كه پیغمبران متمنی شیفتگی ایشان می شوند و اگر شیعیان ایشان را این رتبت و مجانست و مواحدت نبودی نمی فرمودند ما و شیعیان ما حقیقت انسانیم چنان كه در آیه ی شریفه «افیضوا من حیث افاض الناس» شاهد این معنی است و خودشان به واسطه ی ارتباط به عوالم لاهوتیه نمی فرمودند «لنا مع الله حالات هو هو و نحن نحن و نحن هو» یعنی از حیث مقام الوهیت و معبودیت و خلاقیت هیچ كس را با حضرت احدیت نسبتی نیست او است او و از جهت عبودیت و مخلوقیت و افتقار و موجودیت مائیم ما و از حیثیت تقرب به خدا و اتصال به مبدأ و واسطه در میان خلق و خالق كه مظاهر ذات و صفاتیم و در تمام اجزای ممكنات متصرف و از همه ممتاز و بر همه سرافرازیم و افعال ما افعال الله و ما عین الله و یدالله و جنب الله می باشیم و انفصال نداریم و در شدت ارتباط به مبدأ به جائی رسیده ایم كه هیچ ممكنی را این بهره نیست و باقی به بقای ایزد لا یزالیم پس نحن هو و هو نحن.

همین طور شیعیان خالص ما از دیگر مردمان ممتاز هستند و از خود ما و از طینت ما هستند و آنان كه ازین شأن و رتبت بیرون نباشند گویا از مقام انسانیت بیرون و از نهایت پستی رتبت در منزلت پشه كوره و در خور سوختن و در حكم معدوم می باشند و در حقیقت از نصیب وجود محروم هستند.

و ازین است كه در حدیث سوم كه منسوب به امیرالمؤمنین علیه السلام است فرمود خداوند را ده طینت است پنج طینت آن از جنت و پنج طینت آن از زمین است و دو روح است كه یكی روح القدس و دیگر روح من امره است و هیچ پیغمبری و هیچ ملكی نیست مگر این كه در طینت او یكی از این دو روح دمیده شده است و پیغمبر



[ صفحه 146]



را از یكی ازین دو طینت یعنی از دو قسمت مذكور قرار داده اند اما ما اهل بیت رسالت یعنی ائمه معصومین غیر از ایشان هستیم چه خداوند تعالی ما را از تمام این ده طینت آفریده و از هر دو روح در ما بدمیده است و از مزج این جمله طینات ابدان رسول خدای و اوصیاء آن حضرت را كه از اهل بیت هستند بیافریده است به خلاف سایر انبیاء و ملائكه كه ایشان را از یكی از دو طینت خلق كرده چنان كه از یكی از دو روح برای ایشان مقرر داشته است.

و از اینجا نیز معلوم می شود كه مقامات انبیاء با هم تفاوت دارد پاره ای هستند كه از طینت عرش و برخی از طینت ارض و بعضی دارای روح قدس و گروهی دارای روح من امری می باشند و البته درجه اكمل و اشرف و اتم مخصوص به حضرت خاتم الانبیاء و اوصیای آن حضرت كه دارای علومی و معارفی دیگر و در هر دو جنبه ی یلی اللهی ویلی الخلقی و جبروتی و لاهوتی و ناسوتی توجه و نظر تربیت به تمامت عوالم و مقامات علویه و سفلیه دارند تا در عاقبة الامر هر چیزی را از حضیض نقصان و وبال به اوج كمال و اتصال برسانند می باشد و بعد از ایشان درجات كمالیه نورانیه معنویه به شیعیان و پیروان ایشان كه سر دفتر تمامت ایشان انبیای عظام می باشند كه «و ان من شیعته لابراهیم» چنان كه مكرر اشارت رفته است اختصاص پیدا می نماید.

و در ذیل مناجاتی كه حضرت موسی بن عمران علیه السلام در حضرت یزدان می كند و در امالی صدوق از حضرت صادق علیه السلام مرقوم شده است خدای می فرماید ای موسی ابراهیم و اسحق و یعقوب چنین هستند و از احباء و اولیاء من باشند جز این كه من آن كس را اراده كرده ام كه آدم و حوا را بواسطه ی او بیافریده ام و بهشت و نار را به واسطه ی او خلق كرده ام یعنی برای محبان و دشمنان او بیافریده ام.

موسی عرض كرد وی كیست ای پرودگار من؟ فرمود محمد احمد است كه نامش را از نام خودم مشتق كرده ام زیرا كه منم محمود.

موسی عرض كرد پروردگارا مرا از امت او بگردان فرمود تو ای موسی از



[ صفحه 147]



امت او باشی چون بشناسی او را و بشناسی منزلت او را و بشناسی منزلت اهل بیت او را الی آخر الحدیث.

و ازین كلمه كه «اذا عرفته و عرفت منزلته و منزلة اهل بیته» كه در خطاب به موسی علیه السلام می فرماید مكشوف می آید كه مراتب شئونات و درجات این انوار طاهره را چه مقامی است و استعداد هر شخص و هر نفسی و هر روحی و هر نوری در خور این معرفت نیست و بعد از رحلت این جهان و طی برازخ تا مقام قیامت كبری و بهشت نیز اگر چه در هر برزخی روحی دیگر و لطافت و استعدادی افزون از منزل سابق پدید می شود و بهشتیان را درجات عالیه نصیب می آید و بر معارف ایشان افزوده می گردد اما به شناسائی حقیقت مراتب شئونات و مقامات سامیه كی و كجا توان رسید و كجا توان شناخت حتی انبیاء عظام علیهم السلام را چون آن نورانیت و روحانیت كه در این وجودات مقدسه است بهره نشده است نتوانند به حقایق معارج و مدارج ایشان كاملا نایل شوند و این شناسائی چنان كه نمایشی دارد مخصوص به خداوند تعالی است كه خالق ایشان و واهب درجات عالیه و انوار الهیه ی ایشان است صلی الله علیه و آله.

و به واسطه این كه حضرات معصومین از تمام این ده طینت هستند شیعیان ایشان در ارضین و سموات منتشر می باشند و البته چون خلقت ائمه ازین طینات عشرة و روح القدس و روح من امره باشند خلقت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله كه تمام موجودات به طفیل وجود مباركش وجود یافته اند بلكه روح و نور نیز از روح و نور اوست به طریق اولی از آن و برتر از آن خواهد بود.

و در خبر دیگر از حضرات باقر صلوات الله علیه است «ان الله خلقنا من اعلی علیین و خلق قلوب شیعتنا مما خلقنا و خلق ابدانهم من دون ذلك فقلوبهم تهوی الینا لانها خلقت مما خلقنا»

و چون این شأن و این ارتفاع و روحانیت و نورانیت و شرف و كمال در این امر باشد و شیعیان را چنین منزلتی عظیم بهره باشد كه احدی را نیست چگونه انبیای عظام علیهم السلام كه نمره اول مخلوق هستند از چنین دولتی باقی و نعمتی وافر محروم





[ صفحه 148]



می شوند و اگر چنین باشد مظلوم خواهند بود «و ما ربك بظلام للعبید»

و طینات خمسه از جنت را عبارت از بهشت عدن و بهشت مأوی و بهشت نعیم و جنت فردوس و جنة الخلد شمرده اند و چون این بیانات و این احادیث و اخبار مفهوم و به یك اندازه مكشوف افتاده معلوم می شود كه این كه امام رضا علیه السلام فرمود در درجات عالیه بهشت رفیق ما می شوند چه حالت دارد زیرا كه معلوم شد خلقت ایشان از چیست و خلقت شیعیان خالص العقیده ی ایشان از چیست بعد از آن كه ارواح شیعیان از طینت ایشان و طینت شیعیان از طینتی كه فرود آن طینت است خلق شده باشد پس ارتباطی با جهات روحانیة ائمه به هیچ وجه ندانم اللهم الا ان نقول كه ارواح ایشان را با طینت پاك ائمه اطلاعی حاصل تواند شد و این هم مقامی عالی و متعلق به جنبه ی یلی الخلقی أئمه علیهم السلام و از متمنیات انبیای عظام علیهم السلام است.

و شأن و مقام نورانیت و روحانیت شیعه و خدام ایشان به آنجا می رسد كه دارای سیر و ادراك معالم هر دو عالم كه ضد یكدیگرند می شوند و مائده ی بهشتی كه هیچ مجانست و مناسبتی با عالم دنیا ندارد و دارای روح و نوری می شوند كه استعداد پذیرائی اشیاء بهشتی را پیدا نمایند و اگر منحصر به همین عوالم دنیویه و ارواح مشخصه بنی آدم باشند ابدا چنین لیاقتی را حاصل نمی كنند چه آن عالم را با این عالم به هیچ وجه مشابهت و مماثلتی نیست و این حال مخصوص به نبی و ولی است كه دارای تمام این عوالم توانند بود و همچنین عوالم علویه و موجودات آن سامان را به عوالم ارضیه مناسبتی نباشد و اگر برای ایشان به امر پروردگار مسافرتی به عالم سفل پدید آید البته باید مجانسات و مناسبات این عوالم را دارا باشند وگرنه راه آشنائی و اختلاط مسدود است.

و نیز این معنی را باید دانست كه آیا عوالم درجات بهشتی نسبت به مسافرین روحانی چه حالت دارد و با این كه «بعد منزل نبود در سفر روحانی» معنی طی



[ صفحه 149]



درجات غیر از طی مدارج این جهان است «سخن را روی با صاحبدلان است».

و دیگر در مدینة المعاجیز و پاره ای كتب اخبار از حسن بن علی و شامروی است كه حضرت ابی الحسن رضا علیه السلام فرمود «انی ساقتل بالسم مظلوما فمن زارنی عارفا بحقی غفر الله له ما تقدم من ذنبه و ما تأخر» بدرستی كه زود باشد كه من به زهر جفا شهید گردم در حالتی كه مظلوم باشم پس هر كسی زیارت كند مرا با این كه عارف به حق من باشد یعنی مرا امام مفترض الطاعه بداند خداوند تعالی گناهان گذشته و آینده ی او را بیامرزد.

همانا زیارت آن حضرت با عرفان به حق او مقامی عالی دارد و شاید یكی از جمله عرفان این باشد كه بعد از زیارت آن حضرت از بركت آن زیارت از اغلب معاصی محفوظ بماند و الا عظمت زیارتش بدرجه ایست كه بدون استثناء فرمودند گناهان آینده و گذشته را خداوند می آمرزد همین قدر معلق فرمود كه عارف به حق من باشد.

و نیز در همین كتاب و كتب دیگر از علی بن حسین بن علی بن فضال از پدرش مروی است كه فرمود از حضرت ابی الحسن علی بن موسی الرضا صلوات الله علیهما شنیدم فرمود «انی مقتول و مسموم و مدفون بارض غربة اعلم ذلك بعهد عهده الی ابی عن ابائه عن علی بن ابیطالب علیهم السلام عن رسول الله صلی الله علیه و آله الا فمن زارنی فی غربتی كنت انا و ابائی شفعاؤه نجا و لو كان علیه مثل وزر الثقلین».

بدرستی كه من كشته زهر جفا خورانیده و مدفون به زمین غربت می شوم و این حكایت را به عهدی و خبری كه پدرم با من گذاشته از پدران بزرگوارش از علی ابن ابیطالب علیه السلام از رسول خدای صلی الله علیه و آله می دانم دانسته باشید هر كس زیارت كند مرا در غربت من من و پدران من شفیعان او باشیم نجات یابد و رستگار گردد اگر چه گناهان او مانند گناهان انس و جن باشد.

و دیگر در عیون اخبار و بحارالانوار از حسین بن زید مروی است كه



[ صفحه 150]



گفت از حضرت ابی عبدالله جعفر بن محمد الصادق علیهماالسلام شنیدم می فرمود «یخرج ولد من ابنی موسی اسمه اسم امیرالمؤمنین علیه الصلوة و السلام الی ارض طوس و هی بخراسان یقتل فیها بالسم فیدفن فیها غریبا من زاره عارفا بحقه اعطاه الله تعالی اجر من انفق من قبل الفتح»:

از پسر من پسری بهم خواهد رسید كه نامش موافق نام امیرالمؤمنین صلوات الله و سلامه علیه باشد او را به زمین طوس كه از خراسان است برند و در آنجا به زهر شهیدش گردانند و در آنجا در زمین غربت مدفون شود هر كسی او را زیارت نماید و به حق او عارف باشد خداوند تعالی به او دهد اجر و مزد آن كس را كه قبل از فتح مكه معظمه جان و مال خود را در راه خدا بذل كرده باشد.

و نیز در آن كتاب از نعمان بن سعد مروی است كه امیرالمؤمنین علی ابن ابیطالب صلوات الله و سلامه علیه فرموده «سیقتل رجل من ولدی بارض خراسان بالسم ظلما اسمه اسمی و اسم ابیه اسم ابن عمران موسی علیه السلام الا فمن زاره فی غربته غفرالله له ذنوبه ما تقدم منها و ما تأخر و لو كانت مثل عدد النجوم و قطر الامطار و ورق الاشجار»:

زود باشد كه مردی از فرزندان من در زمین خراسان از روی ظلم و عدوان بسم ستم و زهر جفا شهید خواهد شد كه نام او با نام من و نام پدرش با نام پسر عمران موسی علیه السلام موافق باشد هر كسی او را در آن غربت زیارت نماید خداوند تعالی گناهان گذشته و آینده او را بیامرزد اگر چه به عدد ستارگان آسمان و قطرات باران و برگ درختان باشد.

و دیگر در عیون اخبار از حمزة بن حمدان مروی است كه حضرت صادق ابی عبدالله علیه السلام فرمود «یقتل حفدتی بارض خراسان فی مدینة یقال لها طوس من زاره الیها عارفا بحقه اخذته بیدی یوم القیمة فادخلته الجنة و ان كان من اهل الكبایر»:



[ صفحه 151]



شهید می شود فرزند زاده ی من در زمین خراسان در شهری كه طوس نام دارد هر كسی او را در آن زمین به زیارت رود و به حق او عارف باشد دست او را روز قیامت می گیرم و او را داخل بهشت می گردانم اگر چه از كسانی باشد كه مرتكب معاصی كبیره شده باشد عرض كرد فدایت شوم معنی عرفان حق او چیست؟ فرمود بدانی كه وی امام مفترض الطاعه شهید است «ممن زاره عارفا بحقه اعطاه الله تعالی اجر سبعین الف شهید ممن استشهد بین یدی رسول الله صلی الله علیه و آله علی حقیقة» دیگر باره فرمود هر كسی زیارت كند امام رضا علیه السلام را در حالی كه عارف به حق وی باشد خداوند تعالی عطا می فرماید به او اجر و مزد هفتاد هزار شهیدی را كه در حضور پیغمبر صلی الله علیه و آله و سلم بر طریق حقیقت شهید شده باشد.

بالجمله بسیاری ازین اخبار كه بر شهادت آن حضرت دلالت می نماید در باب زیارات و معجزات و واقعات حركت آن حضرت و ولایت عهد آن حضرت و احتجاج مأمون بر مخالفین مذكور شده است.

و نیز در عیون اخبار مروی است كه در حدیث دیگر وارد است كه حضرت صادق علیه السلام فرمود كشته می شود ازین فرزندم و اشارت فرمود به مولای موسی علیه السلام فرزندی در طوس «لا یزوره من شیعتنا الا الا نذر فالانذر» در كتب لغت مسطور است كه نذر به معنی پیمان و دیه و تصدق و انذرته بكذا مثل اعلمته است وزنا و معنی یعنی دعا كردم او را به آنچه باید از آن حذر كرد و نذیر به معنی بیم دهنده است پس معنی این كلام مبارك را می توان گفت كه زیارت نمی كند امام رضا علیه السلام را از شیعیان ما مگر ترسنده تر از ایشان از خدا بسی ترسان تر یا این كه كمتر از ایشان پس كمتر چه نذر به معنی قلیل آمده است.

و دیگر در عیون اخبار از سلیمان بن حفص مروزی مروی است كه گفت از حضرت ابی الحسن موسی بن جعفر علیهماالسلام شنیدم فرمود «ان ابنی علیا مقتول بالسم ظلما و مدفون الی جنب هارون بطوس من زاره كمن زار رسول الله صلی الله علیه و آله، بدرستی كه پسرم علی علیه السلام به زهر جفا و سم ستم شهید می شود و در پهلوی قبر هارون



[ صفحه 152]



مدفون می گردد هر كسی او را زیارت كند مانند كسی است كه رسول خدای صلی الله علیه و آله و سلم را زیارت كند یعنی همان اجر را دارد، و پاره ای اخبار دیگر در جای خود مسطور می شود.